چاقی؛ روایت عشقی ممنوعه

به گزارش وبلاگ ساعت مچی، عشقی که با شنیدن صدای شادی ایجاد می گردد کاملا برای بیننده از طرف امیر قابل درک و البته زیباست زیرا او صدای ابراز علاقه همسرش بهار را نمی شنود.

چاقی؛ روایت عشقی ممنوعه

ن. شاه بنده| زندگی امیر و بهار به ظاهر خوب است، اما در حقیقت تمام تعاملات شان به خاطر گندم است. عشق در زندگی شان نیست و تنها رفتار هایی است که عشق را تداعی می نماید. زن فقط به فکر صرفه جویی و مرد ابراز احساسات را تنها در دریافت کادو در روز های خاص زندگی می بیند و می خواهد نشان دهد به همسرش عشق می ورزد، اما فقط و فقط نشان می دهد.

امیر تنها با شنیدن شعری عاشقانه با صدای شادی دوباره به عشق می اندیشد و خلأ درونش و کمبود صحبت های عاشقانه اش را در صدای او پیدا می نماید. گویی گوش هایش منتظر شنیدن کلماتی عاشقانه هستند، همان صدایی که مانند بازی شان با گندم در زندگی مشترکش گم شده، صدایی نیست بلکه فقط لب خوانی عشق است.

امیر در تمامی کار ها افراط می نماید بیش از حد شیرینی خوردن بیش از حد ورزش کردن، کادو دریافت، گوش دادن به شعر شادی، اما در طول فیلم می بینیم تمامی این کار های افراطی را رها می نماید، پس تعیین است شادی هم تمام شدنی است.

از آنجا که شغل امیر با شنیدن صدا ها ارتباط دارد و او همیشه درگیر گوش دادن است عشقی که با شنیدن صدای شادی ایجاد می گردد کاملا برای بیننده از طرف امیر قابل درک و البته زیباست زیرا او صدای ابراز علاقه همسرش بهار را نمی شنود. نمای دو نفره امیر و بهار که بدون هیچ سخنی با هم به تماشای تلویزیون نشسته اند، اما سخنی نمی گویند و تعاملی ندارند زندگی سرد و البته آشنای این روز های بسیاری از زوج ها را نشان می دهد.

این نما بیننده را به یاد دیالوگ شادی می اندازد که - دوست داشتن آدم ها ربطی به کنار هم بودن شان ندارد - امیر و شادی دو بار در زیر باران با یک چتر نمای دو نفره ای را تشکیل می دهند؛ تضاد این تصویر با تصویر دوتایی امیر و بهار نشان از این دارد که زندگی مشترک امیر و بهار به سکون رسیده است و درگیر روزمرّگی است. در بیشتر سکانس ها امیر و بهار در یک قاب حضور ندارند که این نما ها فاصله قلبی آنان را نشان می دهد.

در یک سکانس بهار کوشش می نماید با امیر ارتباط برقرار کند؛ نما دو نفره می گردد، اما بهار رو به امیر و امیر به سمت دیگری نشسته است. این نما نشان می دهد باز هم ارتباط شان کامل نیست. چاقی اثر خوبی است؛ داستانی ساده و بازیگران مناسبی دارد، اما انتها بندی آن همان چیزی است که با آغاز عشق میان امیر و شادی انتظارش را داریم، کاملا قابل پیش بینی. قویدل انتها بندی ای را که از نظر عرف صحیح تر است، نشان مخاطب می دهد.

نشان دادن عشق های ممنوعه در سینمای ایران رویه ای کاملا تکراری به خود گرفته است. اگر بازیگر مرد میانسال باشد دل به دریا می زند و با معشوق ازدواج می نماید و مقابل تمام اعضای خانواده و فرزندانش می ایستد تا در آخر سرش به سنگ بخورد و اگر نقش مرد جوان باشد در آخر تصمیم می گیرد کار درست را انجام داده و معشوق را رها کند؛ اما آیا واقعیت عشق ممنوعه در جامعه هم چنین است؟

درست است که گاهی - عشق به مشتاقان پیغام وصل نخواهد داد-، اما در جامعه امروز ما حتی گوشه چشمی از سر هوس چه کار ها که نمی نماید.

منبع: فرادید

به "چاقی؛ روایت عشقی ممنوعه" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چاقی؛ روایت عشقی ممنوعه"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید